داستانک

داستان۴۱- صد داستانک۱۰آذر ۱۴۰۱(ماشین صفر کیلومتر)

داستان۴۱- صد داستانک۱۰آذر ۱۴۰۱(ماشین صفر کیلومتر)

استرس با ذوق سوارشدن به ماشین جدید خواب شب را فراری داده بود. زودتر از هرروز از جا بلند شد. به سمت پارکینگ رفت ودور تا دور ماشین را برانداز کرد درمیان دریای لذت غرق شد.

نزدیک محل کار رسید.

فلاشرهای نارنجی نشان از تصادف داشت. پایش را آرام روی ترمز فشار داد اما تغییری در روند حرکت ایجاد نشد دوباره ودوباره آنرا فشار داد اما هربار بی فایده تراز قبل. تمام زندگیش در حال اکران بود. یاد یکی از فیلم ها افتاد. هنرپیشه برای نگه داشتن ماشین از کم کردن دنده استفاده کرد. خودش را روی صحنه فیلم برداری دید وبا عوض کردن دنده سرعت را کم کرد ماشین زوزه کشان به چند سانتیمتری ماشین جلویی رسید. چشمهایی که درآخرین لحظه بسته بودند را آرام آرام باز کرد.

صدای کف زدن های تماشا چیان سینما را می شنید. برای تعظیم آخر روی صحنه مهیا می شد که ناگهان با تکان شدیدو صدایی به مراتب هولناک تر از جا پرید. ناگهان صورتش در بالشتی از باد فرورفت. صندلی ردیف پشت تا پشت گردنش رسیده بود وفرمان از شیشه جلو از دستش فرار کرد.

کاپوت جلو جای خالی شیشه را پر کرد واو اسیر در میله های آهنی به دود وغوغای تملاشاچیان لبخند می زد.

پ. ن. مدیونید اگه فکر کنید ماشین های ساخت وطن با نقص بیرون می آیند.

ارائه شده در سایت لیلا فرزادمهر

شاید از این مطلب هم خوشتان بیاید.

author-avatar

درباره ModirSite

سالهاست که حسابداری می کنم. متولد دهه پنجاه هستم وچند سالی است که برای دل خودم مطالب واتفاقات روز مره ر ا داستان میکنم. زندگی پراز فراز وفرودی داشته ام وبه لطف خداوند توانستم دخترم را به ثمر برسانم. اگر مایل هستید سرگذشتم را بخوانید در میان داستانهایم میتوانید آنرا ببینید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *