داستانک

داستان ۲۵- صد داستانک ۳۰ شهریور ۱۴۰۱(لایه های تاریک)

 

 

داستان ۲۵- صد داستانک ۳۰ شهریور ۱۴۰۱(لایه های تاریک)

خوابیده‌ام. زیر پلکم لایه‌لایه تاریکی است. صدای نفسم را می‌شنوم. فضا بسته است. نمی‌دانم اینجا کجاست.

صداهایی از اطراف می‌شنوم. ضجه‌هایی که با صدای ریخته شدن خاک دورتر می‌شوند. نفسم را با صدا بیرون می‌دهم. حسی ندارم. چشم‌باز می‌کنم تاریکی بیرون پلکم هم خفته است. سر را بلند می‌کنم جسم سختی پیشانیم را می‌شکافد. مایع لزجی را روی صورتم حس می‌کنم. فریاد می‌زنم. جیغ می‌کشم آخر از خون می‌ترسم. کسی آن‌سوتر فریادم را تکرار می‌کند”صدا ازاینجا می‌آید.”

ارائه شده در سایت لیلا فرزادمهر

شاید از این مطلب هم خوشتان بیاید

author-avatar

درباره ModirSite

سالهاست که حسابداری می کنم. متولد دهه پنجاه هستم وچند سالی است که برای دل خودم مطالب واتفاقات روز مره ر ا داستان میکنم. زندگی پراز فراز وفرودی داشته ام وبه لطف خداوند توانستم دخترم را به ثمر برسانم. اگر مایل هستید سرگذشتم را بخوانید در میان داستانهایم میتوانید آنرا ببینید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *