داستان ۷- صد داستانک ۱۲ شهریور ۱۴۰۱(جوجه کلاغ)
داستان 7- صد داستانک 12 شهریور 1401(جوجه کلاغ)
داشتیم با بچههای فامیل توی باغچه مادربزرگ بازی میکردیم که ناگهان صدایی شنیدیم و چیزی از لای شاخههای گردو افتاد زمین.
با خوشحالی از اینکه گردویی روی زمین افتاده به سمت صدا پیش رفتیم. حس دزدان کارائیب را داشتیم که به دنبال گنجی پنهان همه دریاهارا جستجو میکرد. همه در نقشمان فرو رفتیم. علفها را کنار زدیم تا گردو ( گنجمان) را پیدا کنیم.
در میان جستجو، دو کلاغسیاه به ما حمله کردند. پسردایی آنها...