نت موسیقی ناکوک
جایی که پارک کرده بودم دستهای از یا کریمها از روی زمین جلوی املاکی دانه برمیچیدند. با پاهای کوچکشان به هر سمتی میرفتند وبرنج مانده از خوراک شب گذشته صاحب مغازه را با لذت میخوردند.هرلحظه سرشان را به بالا یا پایین و چپ وراست میگرداندند. بدون اینکه از سهم دیگری بردارند سهمی که برایشان مهیا شده بود را با آرامش میخوردند.عکسی از آنها گرفتم و به حال آنها غبطه خوردم. ماشین که روشن شد پرندهها پرواز کردند. روی سیمهای برق...